جدول جو
جدول جو

معنی قره کند - جستجوی لغت در جدول جو

قره کند
(قَ رَ کَ)
دهی از دهستان سراجو از بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 28500 گزی جنوب خاوری مراغه و 12 هزارگزی جنوب باختری شوسۀ مراغه به سراسکند. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 86 تن. آب آن از چشمه سارها و محصول آن غلات، بادام، کشمش، نخود. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قره نی
تصویر قره نی
کلارینت، ساز بادی سیاه رنگ و بلندی از جنس چوب آبنوس یا شمشاد با کلیدهای متعدد و دهانۀ شیپوری شکل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گره بند
تصویر گره بند
آنکه گره ببندد، تکمه، برای مثال نقاب گل کشید و زلف سنبل / گره بند قبای غنچه وا کرد (حافظ - ۲۶۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قره کهر
تصویر قره کهر
اسبی که به رنگ قهوه ای سیر باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بره بند
تصویر بره بند
کسی که گوسفند یا قوچ جنگی بر آخور ببندد و پروار کند، کنایه از کسی که در کاری زبردستی و مهارت دارد، ماهر، زبردست، برای مثال چو گرگت دراند گزند سخن / نباشی اگر بره بند سخن (ظهوری - لغتنامه - بره بند)
فرهنگ فارسی عمید
(دَرْ رَ بَ)
بندی که جلو و پیش دره ای بندند تا آبهای طغیانی در آن گردآید و بوقت حاجت بگشایند. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ کَ)
دهی است از دهستان به به جیک بخش سیه چشمه شهرستان ماکو. واقع در 26 هزار و پانصدگزی جنوب راه شوسۀ سیه چشمه به قره ضیاءالدین. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَهْ مَ)
آزمند. حریص. شره ناک. (یادداشت مؤلف). رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(گِرِهْ مَ)
دارای گره. گره دار:
در حلقۀ رشتۀ گره مند
زندانی بند گشته بی بند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(رَ کَ)
لور و کند:
حاسد که بیند این سخن همچو شیر و می
سرکه نماید آن سخن لوره کند او.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ نَ / نِ)
از سازهائی است که نواختن آن به وسیلۀ زبانه ای صورت میگیرد، مثل نی انبان و سورنای و دونای، و در سازهای اروپایی مثل ساکسوفون و چنگ چینی. رجوع به ساز شود
لغت نامه دهخدا
(قَ کَ)
دهی از دهستان چاردولی بخش اسدآباد شهرستان همدان واقع در 25000 گزی شمال قصبۀ اسدآباد و 60 هزارگزی جنوب باختر شوسۀ همدان به قروه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی سردسیر و سکنۀ آن 29 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات، انگور، صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه مالرو دارد. طایفۀ چمور تابستان برای تعلیف احشام به آنجا میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد. سکنه 163 تن. آب از چشمه. محصول آن غلات و توتون. شغل اهالی گله داری. صنایع دستی جاجیم بافی است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ کَ)
دهی از دهستان پاطاق بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین واقع در 9500 گزی جنوب خاوری سرپل ذهاب و کنار شوسۀ قصرشیرین به کرمانشاه. موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 90 تن. آب آن از سراب ماراب و محصول آن غلات و لبنیات و توتون و صیفی. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ کَ)
کوه قره کچ، یکی از کوههای جلگه ای تهران است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 311)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ کَ)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 22 هزارگزی شمال خاوری قره آغاج و 30 هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 28 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کُرْ رِ)
قریه ای است یک فرسنگ بیشتر در مغرب هفت جوش، واقع در ناحیۀ انگالی دشتستان. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ تِ)
ده کوچکی از بخش رامیان شهرستان گرگان واقع در 7000 گزی رامیان. سکنۀ آن 60 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ کَ)
دهی از دهستان سراجو از بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 8 هزارگزی شمال خاوری مراغه و 9500 گزی شمال شوسۀ مراغه به میانه. موقع جغرافیایی آن دره و هوای آن معتدل سالم است. سکنۀ آن 240 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، نخود. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ ؟)
دهی از دهستان احمدآباد بخش فریمان شهرستان مشهد در 35 هزارگزی شمال باختری فریمان. موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 110 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات. شغل مردم زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ کَ)
ده کوچکی است از دهستان خنج بخش مرکزی شهرستان لار که در 123 هزارگزی باختر لار واقع است. سکنۀ آن 20 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ گُلْ)
دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 34 هزارگزی جنوب خاوری قره آغاج و 52 هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 246 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و نخود وزردآلو. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. دو محل به فاصله 2هزار گز به نام قره گنبد بالا و پائین مشهور است. سکنه قره گنبد پائین 110 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قِ زِ گُمْ بَ)
دهی از دهستان سیلتان شهرستان بیجار واقع در 25 هزارگزی جنوب باختر حسن آبادسوگند و 7 هزارگزی بهرام گنبد. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 650 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات، مختصرانگور. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه بافی و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. در دو محل نزدیک به هم واقع شده و بالا و پائین نامیده میشود. دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان ژان بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 21هزارگزی جنوب درود، در کنار راه مالرو پیراوند به رازان. دهی است کوهستانی و سردسیرو دارای 609 تن جمعیت که همگی بکار کشاورزی و دامپروری اشتغال دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
دهی از دهستان ذهاب بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین واقع در 16 هزارگزی شمال ذهاب و 3 هزارگزی تپانی. موقع جغرافیایی آن دامنه و گرمسیر و مالاریایی است. سکنۀ آن 80 تن. آب آن از رود خانه دله شیر و محصول آن غلات، دیم، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(لَ گَ دَ / دِ)
آن که یا آنچه بره را بندد.
لغت نامه دهخدا
دارای گره گره دار گره ناک: در حلقه رشته گره مند زندانی بند گشته بی بند. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
دارای فر خداوند فره شکوهمند: بسی خواندند آن زمان آفرین بدان فره مند آفتاب زمین (گشتاسب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قره کهر
تصویر قره کهر
سیاکهر اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که گوسفند و قوچ جنگی را در آخور بندد و او را پروار کند، زبردست ماهر
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گره ایجاد کند، آنکه مشکلی در امری پدید آرد مقابل گره گشا، تکمه دگمه گره: نقاب گل کشید و زلف سنبل گره بند قبال غنچه وا کرد. (حافظ)، کمر بند شلوار
فرهنگ لغت هوشیار
قرنی ترکی سیانای از سازها نی سیاه، نی بزرگ نوازندگی است که از چوب و فلز ساخته می شود و رنگش سیاه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فره مند
تصویر فره مند
((فَ رَّ. مَ))
دارای فر، شکوهمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قره نی
تصویر قره نی
((قَ رَ. نِ))
نی بزرگ که از چوب و فلز ساخته می شود
فرهنگ فارسی معین
از توابع دهستان بیشه ی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی